اين كتاب ترجمه هشت اثر بلند و كوتاه ساموئل بِكِت و به ترجمه بسيار خوب مرحوم نجف دريابندري است كه به ترتيب عبارتاند از: در انتظار گودو، دست آخر، همه افتادگان، خلواره، آخرين نوار كراپ، چه روزهاي خوشي، بازي و آره جو. بکت نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر اهل ایرلند بود. او در سال ۱۹۶۹ جایزه نوبل ادبیات را دریافت كرد. آثارش بیپروا و حتي گاهي بدبينانهاند. اما این حس بدبینی اغلب با قریحه طنزپردازی قوی و غالباً نیشدار او تلطیف میشود. يكي از مهمترين نمايشنامههاي بكت كه وقتي بر روي صحنه رفت، سر و صدا از هر طرف بلند شد و آن را اعلان جنگی علیه خدا و مذهب ميدانستند، نمايش در انتظار گودو است. زندگي را چه طور طي كنيم؟ يا به قول استراگون: چه خاكي به سرمان كنيم؟ استراگون و ولادیمیر دو قهرمان آواره بکت، در بیابانی كه فقط تک درختی دارد، در انتظار «گودو» هستند. البته اصلا نمیدانند گودو کیست و یا چیست و اصلا چرا منتظر او هستند. مدتی بعد کسی میآید و میگوید گودو امشب نمی آید، فردا خواهد آمد. آنها چون و چرا نميكنند. و همين نيامدن گودو، ايمان به وجودش و يقين به آمدنش را برایشان زنده نگه ميدارد. برخی معتقدند در انتظار گودو، نمونۀ کامل ادبیات پوچی است. فکر و فلسفه ادبیات پوچی در این است در يك حقيقت ترديد يا انكارايجاد مي كند و حقيقتي جديد را مطرح مي سازد. اما بعضي ديگر معتقدند نمايش بكت، نمايش هيچگرايي نيست، نمايش عجز و ناتواني انسان در هيچگرايي و هيچباوري است. آن دو آواره مظهر كل بشريتاند كه همواره حال را فداي آينده كردهاند. آرزو و یأس، تکرار و ملال، تراژدی و بدبختی در عین مضحک بودن، سادگی حرفها و منظرهها، وابستگي انسانها به همديگر، وابستگي انديشه به يك وسيله!، كه آن وسيله مي تواند يك كلاه باشد (مثل كلاه غلام در نمايش) يا يك كامپيوتر، يك آرمان باشد يا يك مذهب.