در قسمتی از کتاب قلعه حیوانات (مزرعه حیوانات) اثر جورج اورول میخوانیم: آقای جونز مالک مزرعۀ مانر به اندازهای غرق در افکارش بود که شب وقتی در مرغدانی را قفل کرد از یاد برد که دریچه ی بالای آن را هم ببندد. تلوتلو خوران به همراه نور فانوسش که فضا را روشن کرده بود، مسیر حیاط را پیمود ... این رمان زبانی ساده، روان و طنزآمیز دارد. در جایجای این کتاب به کرات با کاراکترهایی آشنا میشویم که هر یک سمبل طبقه یا قشر خاصی از جامعه هستند. اورول در این رمان برای به تصویر کشیدن هر یک از این طبقات و قشرها از حیوانات استفاده میکند. برای مثال بنجامین یکی از این حیوانات است که نماد آن قشر صوفی مآب جامعه است که همواره منزوی است و امیدی به تغییر ندارد و یکی از کلیدیترین جملات کتاب مربوط به باورهای او نسبت به تغییر ناپذیر بودن زندگی است. این چیزی نیست جز محکوم کردن انقلابهای سوسیالیستی توسط افرادی که معتقدند ریشهی استثمار و ستم طبقاتی همواره پا برجا خواهد بود و جامعه آرمانی سوسیالیستها تحقق نخواهد پذیرفت. اورول خود جزو کسانی بود که به نقاط مختلفی سفر کرده و همواره کشورهای سوسیالیستی را از نزدیک دیده بود. او از منتقدان انقلابهای سوسیالیستی بود. نویسنده به خوبی توانسته در قالب یک داستان نمادین، بسیاری از واقعیتهای اجتماعی و سیاسی یک جامعه را توصیف کند.