داستان شبهای روشن به قلم فئودور داستایوفسکی، داستان عاشقانهای است که از زبان یک جوان رؤیاپرداز به رشتۀ تحریر درآمده است. او به تنهایی در شهر پترزبورگ زندگی میکند که روزی از قرار اتفاق با دخترکی تنها و نالان از عشقی نافرجام آشنا میشود. هردو در کنار هم روی یک نیمکت مینشینند و به صدای نالههای یکدیر گوش میسپارند. چندین شب را به همین منوال سپری میکنند تا اینکه احساسی عاشقانه میانشان پدیدار میگردد و ادامه ماجرا.